خدایا شکایت دارم .از اونهایی که کودکی ,نوجوانی و جوانیم رو نابود کردنند ونگذاشتند اونطور که می خواهم زندگی کنم و حالا دارند میانسالیم رو هم تباه می کنند خسته ام این همه عزاداری و غم و استرس. خداوندا دادم رابستان می روم جانب میخانه کمی مست کنم جرعه بالا بزنم آنچه نبایست بکنم آنقدر مست که اندوه جهانم برود استکان روی لبم باشد و جانم برود برود هر که دلش خواست شکایت بکند شهر باید به خراباتیم عادت بکند خویش را گم کرده ام اما نمی دانم کجا
می روم جانب میخانه کمی مست کنم
مست ,برود ,کنم ,کمی ,روم ,میخانه ,میخانه کمی ,کمی مست ,جانب میخانه ,مست کنم ,روم جانب
درباره این سایت